فاطمه جان فاطمه جان ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نی نی ما

ورود به ماه 7

سلام مامانی خوبی عزیز دلم ؟ خدا رو شکر به سلامتی با هم وارد ماه 7 شدیم و دیگه کم کم داریم به روزای به دنیا اومدنت نزدیک میشیم. درسته که دو ماه دیگه مونده ولی تقریبا دو سومش گذشته از فکر کردن به این موضوع هم لذت می برم هم استرس می گیرم لذت از اینکه می تونم ببینمت و بغلت کنم و استرس از اینکه : موقع به دنیا اومدنت چی می شه ؟ ( آخه هنوز معلوم نیست چه جوری زایمان کنم ) همه چی خوب پیش می ره ؟ تو نگهداری از تو ناوارد نباشم ؟ و ..... نمی دونم همه این طوری ان یا فقط من ؟ بعدش هم به خودم دلداری می دم که همه این راهو گذروندن و خدا کمک می کنه به همه . این جوری یه کم آرامش می گیرم ...
26 شهريور 1392

روز تو

دختر ناز مامانی سلام امروز روز تولد حضرت معصومه (س) است عزیز دلم که میشه روز دختر . روز تو . ان شالا سال دیگه با خودت این روز رو جشن می گیریم درست 6 سال پیش تو روز تولد حضرت معصومه جشن عقد من و بابایی بود یادش بخیر چه زود گذشتا ؟؟!!! خدا رو شکر که امسال تو هم تو جشن سالگرد ازدواجمون هستی . از اینجا به بابایی هم تبریک میگم     ان شالا که جزو همین دخترا باشی . هم شما هم همه ی دخترا ی دیگه ...
16 شهريور 1392

یه مامان تنبل

دختر خوشگل مامان سلام خوش می گذره بهت عزیزم ؟ خدا رو شکر به سلامتی با هم وارد هفته ی 25 شدیم و شما بزرگتر شدی و از تکون خوردنت می فهمم که کم کم جات داره تنگ می شه فقط 15 هفته ی دیگه مونده عزیزم که اونم زود می گذره تو هفته ی گذشته با مامان جون و خاله نفیسه رفتیم یه سری از وسایلت رو خریدیم . لوازم بهداشتی - چند سری لباس واسه اون روزایی که به دنیا میای - اسباب بازی های کوچولو و ... که همشون خونه مامان جونه و نشد ازشون عکس بگیرم . شاید هم صبر کنم و ان شالا وقتی چیدن اتاقت کامل شد از همشون واست عکس بذارم آخه این مامان تنبل هنوز مموری دوربین رو خالی نکرده راستی از خوش قدمی تو کوچولوی عزیز...
15 شهريور 1392

هفته 24 باتو بودن

سلام عشق مامان خوبی ؟ چند شب پیش خوابت رو دیدم عزیزم یه دختر سه چهار ساله که موهای صاف و بلندی داشت و خیلی دوست داشتنی بود . از اون موقع همش تو رو اون جوری تو ذهنم تصور می کنم . کی میشه به دنیا بیای و من واقعا اون روزا رو ببینم و لمس کنم ! البته به موقع نه زودتر نه دیرتر         تو هفته ی گذشته با خاله نفیسه رفتیم بیرون که واسه زهرا خرید کنیم . منم تو مغازه ها همش حواسم به سرویس های نوزادی و سیسمونی بود (بنده خدا با کی رفته بوده خرید ) چند مدل هم دیدم که تقریبا خوشم اومد ولی دلم می خواد بیشتر بگردم . از طرفی هم بعضی ها بهم میگن ممکنه سونوگرافی اشتباه کرده باشه و سابقه دا...
9 شهريور 1392

یه وضعی !

سلام خانمم چطوری نی نی شیطون من ؟ البته باید بگم شیطون و شکمو آخه هر وقت من یه چیزی می خورم چند لحظه بعدش تو هم شروع می کنی به تکون خوردن عزیز دلم . قربون اون وول خوردنت بشم من خدا رو شکر دل دردم بهتر شده این چند روز به لطف دارو ها و آمپول هایی که می زنم  . دکتر واسم پنج تا امپول پرولاتون نوشته که طبق تحقیقات اینترنتی بنده واسه کسایی تجویز می شه که یا سابقه زایمان زود رس دارند یا سقط مکرر و این جور مسایل .من که هیچ کدوم از اینا رو نداشتم تازه باید شبی یکی بزنم که تو همون تحقیقات متوجه شدم  معمولا هفته ای یا ماهی یه بار واسه همه بوده بعد از اون یه کم مردد شدم در مورد استفادش ولی به ق...
29 مرداد 1392

به خیر گذشت !!

عزیز دلم سلام از روز یکشنبه یه کمی دل درد داشتم و گفتم حتما چیز مهمی نیست و خوب می شه  آخه درد کمر و اینا این چند وقت واسم عادی شده و نرفتم دکتر ولی بهتر نشدم تا روز دوشنبه که دیدم هنوز ادامه داره انگار برای همین از صبح شروع کردم به این مطب و اون مطب تلفن زدن ( آخه دکتر خودم دوشنبه ها نیست ) تا از یه دکتر خوب نوبت بگیرم که البته موفق نشدم . بعد از ظهر پیش خودم گفتم یه زنگ به مطب دکتر خودم بزنم حالا شاید یکی برداشت و در کمال ناباوری منشیش جواب داد خلاصه نوبت گرفتم و رفتم . دوباره وزن و فشارم رو اندازه گرفت  و صدای قلبت رو چک کرد که خدا رو شکر خوب بود . بعد از اون خیالم یه کم راحت شد که حال تو خوبه   ...
24 مرداد 1392

این چند روز

احوال دختر مامان چطوره ؟ ان شالا که خوب خوبی نفس مامان  تو این هفته رفتم دکتر و نتیجه آزمایش و سونو که رفته بودم را به دکتر نشون دادم . گفت همه چی نرمال و خوبه صدای قشنگ قلبت رو هم شنیدم عزیزم . واضح و تند تند مامانی فدات شه فقط بهم گفت که وزنت اضافه نشده و واسم یه قرص ویتامین نوشته که اشتها رو زیاد می کنه   آخه تو این پنج ماه 1 کیلو اضافه شده به وزنم . ولی از رشد تو راضی بود    امروز آخرین روز ماه رمضانه و ان شالا فردا عیده مبارکت باشه . امشب می خوایم با مامان جون اینا بریم واسه افطار بیرون . قرار بود من و بابایی دو تایی بریم که برناممون عوض شد . آخه ...
17 مرداد 1392

نی نی ما یه دختره :))

سلام  خانم کوچولوی من  خوبی عزیزم ؟ دو روز پیش با بابا رفتیم سونوگرافی . خانم دکتر بهم گفت که همه چی خوبه و خدا رو شکر مشکلی نیست بعد من ازش پرسیدم جنسیتش معلوم نیست ؟؟؟ اونم گفت ؟ دختره منم کلی ذوق کردم و به بابا هم که گفتم خیلی خوشحال شد . البته زیاد واسمون فرقی نداشت ولی هر دومون دوست داشتیم یه دختر داشته باشیم . چون تو این مدت همه بهم میگفتن پسره و منم انگار باورم شده بود واسه همین برامون غیر منتظره بود . در هر حال ان شالا سلامت باشی حالا دیگه می تونم برم وسایلتو بخرم . سعی می کنم عکس همشو واست بذارم . دوست دارم مامانی . مراقب خودت باش        &n...
13 مرداد 1392

کوچولوی وقت شناس !

سلام عزیزم . چطوری گل مامان ؟ خبر جدید اینکه پریشب برای اولین بار تکون خوردنتو احساس کردم عشق مامانی وای اینقدر با مزه بود . مثل اینکه با انگشت به دل مامانی ضربه می زدی . خیلی حس خوبی بود . جالب این که وسط احیا بودم و داشتم دعا می خوندم . بابا هم کنارم نشسته بود وقتی بهش گفتم هر دومون از ذوق خندمون گرفته بود . فکر کن اون وسط که همه تو حس و حال و گریه هستن !!! ولی خوشحالم اولین باری که این اتفاق افتاد تو این شب عزیز بود . آفرین به کوچولوی وقت شناسم   ان شالا همه ی اونایی که آرزوی مامان شدن دارن زود به حاجتشون برسن و خدا یه نی نیه سالم بهشون بده . تو این شب های قدر واسه همشون دعا کن عز...
13 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی ما می باشد