فاطمه جان فاطمه جان ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نی نی ما

حرفای مامان منتظر + عکسای زهرا

سلام گل من ؟ چطوری ؟ این روزای آخری دوباره شیطون شدیا ! یه مدت بود تکون خوردنت کم شده بود به وضوح ولی دوباره انگار شدی مثل قبل هی وول می خوری و این ور و اون ور می ری و منم می شینم و تکون خوردنتو که از رو لباسم پیداست تماشا می کنم و واست ذوق می کنم و دلم از الآن تنگ می شه واسه اون موقعی که دیگه تو دلم نیستی به زبون ساده عادت کردم بهت و فکر جدا شدن ازت آزار دهندس ان شالا سالم و سلامت به دنیا بیای و این مامان و بابای منتظرو خوشحال کنی       نمی دونم چرا هر چی جلو می ریم زمان دیرتر می ره . اصلا قرار نیست این آذر ماه به آخرش برسه انگار   دیروز دکتر بودم بهم گفت که تا 20 آ...
6 آذر 1392

بد قولی نکردیما !!!

سلام مامانی خوبی عزیز دلم ؟ از همون روزی که پست قبلی رو گذاشتم دارم واسه ارسال عکسای سیسمونیت تلاش می کنم ولی نمی شه ! نمی دونم چرا ! کسی می دونه باید چیکار کنم ؟ حجمشون رو هم کم کردم ولی ارسال نمی شه  تا عکس رو از پست حذف می کنم راحت ثبت می شه .ولی با عکس نه . حتی یه دونه !  خلاصه کلی عصبانیم کرده       ولش کن اصلا  تو چیکارا می کنی نی نی گلم ؟ تکون خوردنت کمتر شده که اونم به خاطر تنگ شدن جاته   نه ؟؟  ببخش اگه به این خاطر داری اذیت می شی گلم .  ان شالا 20-30 روز دیگه که تحمل کنی از اون خونه ی تنگ و تاریکت پا به دنیای بزرگی می ذاری که ..... &n...
28 آبان 1392

40 روز مونده تا دیدن تو

سلام خانم خانمای خودم چطوری گل دختر ؟ ببخش که دیر به دیر میام و برات می نویسم  مامانی هرچی جلو میره تنبل تر میشه انگار    ولی جدای از شوخی هم نشستن زیاد واسم خیلی سخت شده هم راه رفتن و حتی خوابیدن با اینکه زیاد وزن اضافه نکردم ( در حد نرمال ) نمی دونم چرا این طوریم ! همش به خودم میگم تا دیدن تو ان شالا حدود 40 روز دیگه فاصله دارم و با فکر کردن بهش دوباره پر انرژی می شم   و با این مسایل راحت تر کنار میام عزیز دلم کار چیدن اتاقت تموم شد مبارکت باشه میشه گفت خودم تنها چیدمش .دفعه ی پیش که گفتم هروقت حوصله داشتم می رفتم و مرتب می کردم وسایلتو و واسه همین دیگه کسی واسه این کار نیومد کم...
19 آبان 1392

احوالات ما در ماه 8

سلام خانمم چطوری مامان ؟  اول از همه عید غدیر رو با اینکه تقریبا یه هفته ازش گذشته به دختر گلم تبریک میگم  ببخشید این هفته سرم شلوغ بود عزیزم آخه تخت و کمد و بقیه وسایلت و آوردن و منم سرگرم مرتب کردنشون بودم که البته هنوز تموم نشده   یکی دو روزشو مامان جون و خاله نفیسه هم اومدن کمک ولی خوب نه هنوز همه ی سفارشا رو کامل داده بود   و نه ما واسه چیدنشون عجله داریم . ولی هر وقت بیکار می شم میرم تو اتاقت و یه جایی را درست می کنم . دیگه خیلی بیشتر از قبل دلم میخواد این مدت باقی مونده هم بگذره و تو رو ان شالا صحیح و سالم تو بغلم ببینم     یه ده روزی میشه که وارد ماه 8 شدی...
7 آبان 1392

عید قربان

سلام کوچولوی من اومدم تا عید قربان رو بهت تبریک بگم مامانی  مبارکت باشه عزیز دلم       سرما خوردگیم هم بهتر شده خدا رو شکر ببخشید اگه این چند روز حالم خوب نبود و تو رو هم اذیت کردم قول می دم بیشتر از این حواسم به خودم باشه البته فقط به خاطر تو       ...
23 مهر 1392

مریضی بی موقع

سلام دخملی چطوری مامان ؟ انشالا که تو از این همه عطسه و سرفه ای که من می کنم اذیت نشی عزیزم   آخه بد جوری سرما خوردم   نمی دونم این وسط سرما خوردگی دیگه کجا بود از دیروز مدام آبریزش بینی دارم و سرم درد می کنه دارو هم چیزی نخوردم که یه موقع واسه شما بد نباشه گلم کاش زودتر خوب بشم آخه می ترسم تو اذیت شی این مدت حواست به خودت باشه           کار جابجایی اتاقا تموم شد پنج شنبه دایی محمد اومد اینجا و با کمک بابا همه وسایل را بردیم توی یه اتاق حالا دیگه اونجا آماده ی آمادس تا واسه ی شما آمادش کنیم عزیز دلم  ...
20 مهر 1392

بچه داری

سلام نی نی ناز من خوب و خوشی ؟  خوب واسه خودت تکون می خوری و این ور اون ور می ریا !! چند روز پیش وقتی داشتی تو دل مامانی وول می خوردی دیدم از رو لباسم هم تکون خوردنت پیداست عزیز دلم . کلی دلم واست ضعف رفت یکشنبه خاله نفیسه زهرا رو واسه یه دو ساعت آوردش اینجا که من مراقبش باشم آخه کلاس داشت و مامان جون هم رفتن مسافرت . البته روروکش هم آورده بود که من هی نخوام بغلش کنم و اونم راحت بره هر جایی که خواست   تو این دو ساعت با این که اصلا کاری نداشت و بازی می کرد اصلا به هیچ کاریم نرسیدم .  نزدیک ظهر زوری زوری خوابوندمش و اون موقع یه کم تونستم کارهامو انجام بدم . بعدش یه کم درک کردم که بچه داری چه جوری...
17 مهر 1392

پاییز متفاوت

سلام دخترم خوبی عزیزم ؟ اول بگم که تا حالا این پست رو دو بار کامل نوشتم و موقع ارسال همش پرید . منم این جوری شدم ولی چه فایده نشد دیگه کاریش کنم . واسه همینه که این قدر طول کشید فاصله ی بین دو تا پست . ببخشید دیگه تو هفته ی گذشته نوبت دکتر داشتم واسه ویزیت این ماه که بعد از معاینه و شنیدن صدای قشنگ قلب تو بهم گفت که این ماه وزنم به اندازه کافی اضافه شده و خدا رو شکر از این نظر خیالم راحت شد فکر کردم واسم سونو گرافی میده که وقتی ازش پرسیدم گفت : اگه جنسیتش رو می دونی دیگه لازم نیست ! آخه بابا می گه شاید اون بار اشتباه دیده باشه  ولی انگار نظر خانم دکتر یه چیز دیگس  .     ...
7 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی ما می باشد