فاطمه ی دو ماه و نیمه
سلام نفسم قربونت برم خانم طلای مامان
از وقتی که خوابیدن شبت نظم گرفته و خدا رو شکر بهتر می خوابی تو روز خوابیدنت خیلی کم شده و کوچولو کوچولو می خوابی و دیگه فکر کن من چه جوری کارامو انجام می دم حالا هم که اسفند ماهه و همه مشغول خونه تکونی فکر کنم امسال باید از نظافت کردن و تر و تمیز کردن قبل عید چشم پوشی کنم
ولی خیلی دختر خانم و خوبی هستی و اگه سیر باشی و پوشکت تمیز باشه آرومی و واسه خودت دست و پا می زنی و گاهی هم با ( آقون ) گفتنت دل مامانی رو میبری عزیزم
دیگه کم کم واسه عروسکات ذوق می کنی و به حرف زدن من و بابایی باهات عکس العمل نشون می دی و تند تند دست و پا می زنی
منم به بودنت و کارهات حسابی عادت کردم و اگه قرار باشه چند ساعت واسه کاری بزارمت پیش کسی از قبلش همش حواسم به اینه که چه جوری بزارمت ؟؟؟؟!!!!
آخه زود زود دلم واست تنگ می شه نازنین مامان
راستی علی اکبر هم به دنیا اومد ( پسر دختر خالم ) البته روز 13 بهمن که با تاخیر بهش می گیم که :
تولدت مبارک
ایشالا واسه هم همبازی های خوبی می شین
موقعی که من و بابا بغلت می کنیم دستتو این جوری می زاری زیر چونت و دور و برتو نگاه می کنی قربون اون چشمای نازت